امروز یاد اینجا افتادم حالا بیشتر درگیر شبکه های مجازی شدم و کمتر سر میزنم ،به یاد همه دوستاي نی نی وبلاگی هستم و همشون رو دوست دارم. خب امروز رفتیم ناهار رو توی شانديز بخوریم به پیشنهاد بابای گل ،بادمجان داشتیم بدون برنج و از یه آشپز خانه برنج گرفتیم ،من هوس مرغ ربی کردم و باباجونم تهیه کردن!رفتیم کنار رودخونه ای که بچه که بودیم می رفتیم ،خوب بود خلوت و هوای عالی ،در کل مشهد همه جاش خوبه بهشته ... بعد هم خونه پدر بزرگ جان ،که از خیلی وقت بود هر وقت می رفتیم ميگفتن من توت میخوام و توت ها رسیده یا نه ...دیروز بابام توت آوردن براش و مامانم هم که از بابابزرگم یادش نرفته بود در اسرع وقت براشون برد....